آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

❀ღآویناღ❀

آخرین دلنوشته سال 90

این آخرین مطلبیه که امسال مینویسم آخه برای تعطیلات نوروز میریم به دیارمون البته زود برمیگردیم. دیشب دخترم واکسن 6 ماهگیشو زد گرچه چند روز زودتر زد میخواستم دکترش واکسنشو بزنه و توصیه هاشو در مورد غذا دادن به دخملم بگه. نازنازی من از این ماه میتونه غذا بخوره. فدای دختر گلم بشم چه دردی داشته واکسنش، البته زیاد گریه نکرد و زیاد هم تب نداشت. تولد 6 ماهگی دخترم، شب چهارشنبه سوریه.البته ما اون شب داخل قطاریم داریم میریم به دیارمون ماهم، عسلم، امیدم، گلم تولدت مبارک پیشاپیش عید نوروز رو به تمام نوگلهای باغ زندگی و بهار زندگیم و همچنین شریک زندگیم تبریک میگم. بهترین شادباشها و بزرگترین آرزوها و یه بوس بزرگ تقدیم به همه شما....
21 اسفند 1390

سفرنامه اولین مسافرت آوینا

دختر گلم از 15 تا 18 اسفند ماه برای اولین بار به مسافرت رفت. یه سفر به یادماندنی(به خاطر وجود دختر نازم) به جزیره زیبای کیش. اینم سفرنامه دخترم به صورت تصویری.... جای همه تون خالی برای دیدن سفرنامه ادامه مطلب رو حتما ببینید آوینا بر فراز آسمان کیش آوینا در هتل ساحلی دیدنیها آوینا جان در کنار ساحل خلیج نیلگون فارس دخمل نازنازی در حال پیاده روی صبحگاهی با آقای پدر اینجا هم عسلم در حال دوچرخه سواری در کنار ساحله آوینا خانم در باغ پرندگان در پارک دلفینها اینجا هم آوینا برای شام در رستوران دیدنیهاست که موزیک زنده زیبایی داشت خانمی در کشتی آکواریوم برای دیدن م...
21 اسفند 1390

شعر شمارش اعداد

                          شمارش اعداد   یک ، یکساله دختر دو،  دو دونه گوسفند سه ، سمور تنبل چهار، چهار پایه کوچک پنج ، پنجره ی باز  شش ، شیشه شکسته هفت ، هفت تیر چوبی هشت ، هشت پای گنده نه ، نهنگ دریا ده ، دهقان پیره یازده ، یاس سفیدم دوازده ، دروازه بسته است   ...
14 اسفند 1390

خنده جدید آوینا

آوینا جان به تازگی این شکلی می خنده مخصوصا وقتی یه چیزی بهش میدم بخوره، صورتشو جمع، چشاشو کوچیک و بینیشو باز میکنه و شروع به فین فین کردن میکنه، خلاصه قیافشو بهم میریزه که بخنده. خدا کنه زود فراموشش کنه وگرنه باید یه راهی پیدا کنم که این حرکت یادش بره. اینم یه عکس خوشمزه و بامزه از خانمی ...
14 اسفند 1390

شعر زنبور طلایی و ماه آسمونی

زنبور طلایی ای زنبور طلایی              نیش می زنی بلایی پاشو پاشو بهاره               گل وا شده دوباره زمستونو خوابیدی                خواب بهارو دیدی کندو داری تو صحرا        سر می زنی به هر جا بشین به روی گلها                شادی ز بوی آنها تو صحرا و درو دشت             گل خوشبو روییده پاشو پا...
8 اسفند 1390

اولین باری که آوینا رو تختش خوابید

این هفته آوینا برای اولین بار رو تختش خوابید. البته زیاد میزارمش روی تخت که بازی کنه ولی اتاقش به خاطر اینکه به تراس راه داره سردتره، به همین خاطر تا گرم شدن هوا نمیتونه رو تختش بخوابه. البته فقط برای خواب روز تو تخت میخوابونمش چون شبها زیاد برای شیر خوردن بیدار میشه و باید کنارم باشه. یه بوس بزرگ و آبدار برای دخمل نازنازیم. ...
7 اسفند 1390
1